باز با نهایت عجز بدرگاه دوست در خواهیم آویخت
و باز توبه و باز انابه
و دستی تهی
آیا زنگار ها شسته خواهند شد ؟

آیا از شراب ناب و طهور دوست حتی جرعه ایی برما خواهند چشاند ؟
خوشا به حال آن رندان خرقه پوش مست که بدرگاه دوست رخصت میابند
ما را هم دریابید
که سرافکنده ایم و چشم به ستارالعیوبی او دوخته ایم و غفار الذنوبی اش
باشد حرف دلی که تقدیم میکنم باعث شود شما خوبان در این شبهای قدر
نظری بر این حقیر بیخبربیافکنید و دعایی و ..... باندازه بزرگواریتان
شعری به قلم : پرویز جیحونی (بیخبر)
بی دست و بی سر و بی پا ، مستانه آمدند
:: موضوعات مرتبط:
تصاویر زیبا ,
شعر و ادب ,
اشعار بیخــــــــــــــبر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 835
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21